نمیدانم چرا رفتی زپیشم بی خبر یادم نکردی   کجا رفتی که اینجا منتظر ماندم چراشادم نکردی   نمیدانم چقد دارم تحمل دوریت را کی کنم باور   که بعد از رفتنت یارم شده غصه ولی باور نکردی   برای دیدنت من لحظه هارو میشمارم تا که برگردی   دوچشم منتظر را با نگاه خود چرا شادش نکردی   همیشــــه یاد تو بر قلب خستم میزند زخمی   زدرد دوریت مردم چرا بر خاک من گریه نکردی

[+] نوشته شده توسط ارش در 15:14 | |

میون موندن و رفتن من از رفتن نترسیدم   هراس من نه از رفتن من از دنیای خود سیرم   من از مردم من از عالم من از بیگانه دلگیرم   برای باتو بودن من زمین بر دوش میگیرم   نگاهت را صدایت را هوای گریه هایت را   تو وقتی پیش من هستی سراغ از غم نمیگیرم   به دل دارم هوای تو به جان دارم نوایت را   کجا رفتی تو از پیشم که من با غصه درگیرم   قلم در دست من اکنون همش ازتو نوشتم من   نباشی بی تو هیچم من نباشی بی تو میمیرم

[+] نوشته شده توسط ارش در 22:27 | |

	تورا دیگر نمیبینم یا شاید خواب میبینم   که روزی مال من بودی که از عشق تو میمردم   تو دریاد منی اکنون شکسته قلب من هردم   بیا تنها دلیلم باش که بی تو من چه پژمردم   هوای کوی تو اکنون رسید برجان من هردم   چه خوش باشد هوای تو بدون تو چه دلسردم   چ گویم من چه خواهم من که دنیایی پراز دردم   نباشی بی تو هیچم من به دنبال چه میگردم

[+] نوشته شده توسط ارش در 14:8 | |