میون موندن و رفتن من از رفتن نترسیدم
هراس من نه از رفتن من از دنیای خود سیرم
من از مردم من از عالم من از بیگانه دلگیرم
برای باتو بودن من زمین بر دوش میگیرم
نگاهت را صدایت را هوای گریه هایت را
تو وقتی پیش من هستی سراغ از غم نمیگیرم
به دل دارم هوای تو به جان دارم نوایت را
کجا رفتی تو از پیشم که من با غصه درگیرم
قلم در دست من اکنون همش ازتو نوشتم من
نباشی بی تو هیچم من نباشی بی تو میمیرم
