کفتری بودی زدستم پر زدی
رفتی و بر قلب من اتش زدی
چون ندارم باور ای رویای من
رفتنت را هستی در دنیای من
من چه کردم باتو ای زیبا نگار
پرزدی از پیش من دیوانه وار
من چه بودم عاشقی دیوانه ات
صبح به شب خیره به سوی لانه ات
لانه ات را ساختم من با دلم
لانه ات اکنون شده یک مشکلم
مثل کشتی مانده در طوفان غم
مثل مردابی شده تنها دلم
فکر برگشتت شده رویای من
خواب من حرف های من دنیای من
چشم من مانده به سوی اسمون
گیرم از هر کفتری از تو نشون
چون تو ایی در دلم غوغا کنی
چشم من با دیده ات روشن کنی