ازادی







نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





ماهی قرمز از تو تنگ پشت پنجره به اسمان نگاه میکرد . تمام فکرش شده بود حوض کوچک

وسط حیاط ...

 

به ماهی سیاه گفت دوست دارد واسه یک لحظه هم شده توی اون حوض شنا کنه و به اسمان ابی نگاه کنه تا بتونه طعم آزادی را بچشه

ماهی سیاه به اون گفت بهترین جای دنیا همین تنگی است که درون ان هستیم

یه روز صبح ماهی سیاه مرد بدون اینکه طعم ازادی را بچشد

 

اما ماهی قرمز هرروز خواب حوض را میدید و ابی اسمان را

یک روز صبح که بیدار شد باد پنجره را باز کرد و تنگ افتاد

دستهای کوچک دختر با عجله اورا به سمت حوض برد . ماهی به ارزویش رسید . چند بار دور حوض زد ..

آزادی لذتی وصف نا پذیر داشت ..!!!!

 

نا گهان سایه ای سیاه روی سرش قرار گرفت

 پنجه های گربه خراشی روی بدنش به وجود اورد . به ابی اسمان نگاه کرد و خوشحال بود که برای یک لحظه هم شده طعم ازادی را چشیده بود ...!!!!!!!!!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






[+] نوشته شده توسط ارش در 12:47 | |