من همون حس غریب قصه هام
همون حسی که همه دنبالشن
من همون حال عجیب مردمم
حالی که تو قصه ها پیدا میشن
من سیاهی شبم وقتی تو تنها میشوی
من سپیده ی سحر وقتی که تو کنارمی
من مثال موج دریا در شب طوفانیم
من شبیه کفتری گم کرده راه و خونیم
من چو رودی کز مسیرش گشته خارج
من چو سحرای کویرم پر زخار و خاشکم
من چو باد سرد پاییز در هوای ابریم
من درختی زخمی از تیغ تبر در جنگلم
سرنوشتم بی تو گیج است و گمم
بودنت ارامشی در جسم سرد و خالیم