در این دنیا که هرکی یاری داره
دل من با کسی کاری نداره
دل من خسته و نالان و تنها
ولیکن رازها در سینه داره
دلی دارم که زخمش کهنه گشته
به درد خود که نه یارش شکسته
برای نا کسی روزی دل من
مکانی گرم و نرم و با صفا بود
ولی با رفتنش آن یار نامرد
دلم را همچو مردابی گل الود
در این ویرانه گه تنها رها کرد
دل دیوونه ی من هم که دیگر
نپرس از من ببین بامن چه ها کرد