غروبا که میشه روشن چراغا
میان از مدرسه خونه کلاغا
یاد حرفای اون روزت میفتم
که تا گفتی به جون و دل شنفتم
عجب غافل بودم من اسیر دل بودم من
اسیر دل نبودم اگه عاقل بودم من
یادت میاد به من گفتی چیکار کن ؟؟؟؟
گفتی از مدرسه امروز فرار کن !!!!!!!!
فرار کردم من اون روز زنگ اخر
نرفتم مدرســـــــــــه تا سال دیگر
غروبه بر میگردن باز کلاغا
به یادم باز میاد اون کوچه باغا
هنوز تو اون کوچه رو اون
اقاقی دلی که کنده بودیم مونده باقی
roya & Arash
از انسانها غمی به دل نگیر
زیرا خود نیز غمگینند !!!
زیرا به خود و به عشق خود
و به حقیقت خود شک دارند
!!!!!!!
پس دوستشان بدار
حتی اگر دوستت ندارند !!!
انان که گذشته را
به خاطر نمی اورند
محکوم به تکرارنند !!!!!!!!!
رویـــ ـــ ــ ـ ـا برگرد
|